مقام اورندگان مسابقات قرانی موسسه بقیه الله خلیل شهر در سال93:

علیرضاقربانی در رشته قرائت مقام اول.

سید رضا حسینی مقام دوم.

مصطفی غلامی مقام سوم.

معین عنایتی مقام چهارم.

غلام حسین زیارتی در رشته ترتیل مقام اول

خانم ستاره بخشنده در رشته مفاهیم مقام دوم.

معصوم نصیری در رشته ترتیل مقام دوم.

افتخار افرینان در سال 94:

خانم خدیجه قاسمی در رشته حفظ مقام اول.

ستاره بخشنده در رشته مفاهیم مقام دوم.

اقای اوالفضل حسینعلی در رشته قرائت مقام دوم شهرستان و چهارم استان.

حسن خلیلی در رشته قرائت مسابقات سپاه بهشهر مقام دوم شهرستان.


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 16 آبان 1394برچسب:, | 16:23 | نویسنده : دوست خدا |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394برچسب:, | 17:31 | نویسنده : دوست خدا |

یکی ازنزدیکان مرحوم آیت ا... مرعشی نجفی نقل می کند که روزی خدمت این مرجع بزرگوار بودم. ایشان فرمودند: مرجعیت من در اثر دعای پدر می باشد. روزی مادرم غذا آماده کرده بود، به من فرمودند:

یکی ازنزدیکان مرحوم آیت ا... مرعشی نجفی نقل می کند که روزی خدمت این مرجع بزرگوار بودم. ایشان فرمودند: مرجعیت من در اثر دعای پدر می باشد. روزی مادرم غذا آماده کرده بود، به من فرمودند: برو به پدرت بگو بیاید و غذا میل کند.

وقتی من وارد اتاق مطالعه پدرم شدم، دیدم در اثر خستگی خوابشان برده است، دلم نیامد بیدارشان کنم و از طرفی چون مادرم امر کرده بود، مانده بودم چه کنم؟ تا این که به نظرم رسید کف پای پدرم را ببوسم. هنگامی که کف پای پدرم را بوسیدم ، ایشان از خواب بیدار شدند و چون متوجه شدند که کف پایشان را بوسیده ام با یک حالت خاص فرمودند: خداوند تو را مرجع کند.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394برچسب:, | 17:27 | نویسنده : دوست خدا |
در كدام آيه قرآن به «حجاب» اشاره شده، برخى ها گفته اند اصلاً حجاب در قرآن به معناى چادر نيست آيا اين حرف صحيح است؟

«حجاب» به معناى پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و مانع، خواه مانع مادّى مانند پرده و ديوار راغب اصفهانى، المفردات فى غرائب القرآن، قم، نشرالكتاب، ج دوم، ص 108 ؛ سيد على اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1361، ج سوم، ص 103-105؛ مريم (19)، آيه 33 ؛ احزاب (33)، آيه 17 ؛ اعراف (7)، آيه 53. و يا مانع معنوى است. اين واژه هفت بار در قرآن كريم آمده و معناى آن در اين هفت مورد چيزى است كه شورى (42)، آيه 51 ؛ فصلت (41)، آيه 5 ؛ اسراء (17)، آيه 45. از هر نظر، مانع ديده شدن چيزى ديگرى مى شود. چنان كه درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در قرآن مجيد مى خوانيم: «وَ إِذا سَألْتمُوهُنَّ مَتاعا فَسألوهُنَّ مِن وَراءِ حجابٍ...»؛ احزاب (33)، آيه 53.؛ «(-(به مسلمانان مرد سفارش شده)-) اگر از زنان چيزى خواستيد از پشت پرده درخواست كنيد».
با توجه به ذيل آيه كه مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص 74. مى فرمايد: «ذَلِكَ اَطهُر لقلوبِكم و قُلوبِهُنَّ» مى توان فهميد كه مسئله آداب معاشرت زن و مرد با يكديگر را مطرح مى كند؛ چنان كه صدر آيه در همين موضوع بود و در آيات 32 و 60 سوره احزاب كه در خصوص حجاب اسلامى و نحوه برخورد و ارتباط زن و مرد نامحرم با هم رهنمود مى دهد، لذا به كارگيرى كلمه «حجاب» در قرآن كريم، به معناى حجاب اسلامى مصطلح نيست و همين معنا سبب گرديده بسيارى گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود يا مثل ويل دورانت همان، ص 73. بگويند: «اين امر خود مبناى پرده پوشى در ميان مسلمانان به شمار مى رود» ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه: احمد آرام و ديگران، ج 1، ص 433و434. و يا مدّعى شوند: حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است، در حالى كه آيات مربوط به پوشش اسلامى زنان پيش از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است.
همان گونه كه ويل دورانت مى گويد و كتب تفسير شيعه و سنّى آن را تأييد مى كنند اعراب چنين پوششى نداشتند مرتضى مطهرى، پيشين، ص 22؛ ر.ك: تفاسير: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان و زمخشرى، كشّاف، ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور. و عادتشان تبرّج و خودنمايى بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَّةِ الاُولى»؛ احزاب (33)، آيه 33. بنابراين، گرچه پوشش، فرهنگ عمومى و رايج بين همه ملل بود، اما پوشش اسلامى به نحوى كه ضمن پرهيز از خودنمايى، حدود و مشخصات خاصى دارد، از فرهنگ اسلامى وارد فرهنگ ايرانيان شد.
در قرآن مجيد درباره حجاب و پوشش از واژه «جلباب» احزاب (33)، آيه 59. و يا «خمار» نور (24)، آيه 31. استفاده شده و در روايات در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) واژه «ستر» و «ساتر» به معناى پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان استفاده شده است.
ناگفته نماند؛ پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و زندانى كردن و قرار دادن آن پشت پرده و در نتيجه، عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاى اجتماعى نيست؛ چه اين كه مشاركت سياسى زنان در اسلام، زمانى به رسميت شناخته شد و آنان در كنار مردان در بيعت با رسول اكرم صلى الله عليه وآله قرار گرفتند كه عرف و جامعه آن روزگار، براى زن منزلتى قايل نبودند ممتحنه (60)، آيه 12. و در غرب، با چهارده قرن تأخير آن هم از روى اضطرار و به منظور استفاده ابزارى از احساسات و آراء سياسى زنان مطرح گرديد، بلكه حجاب و پوشش زمانى مطرح است كه زن در اجتماع حضور مى يابد اما به جهت اينكه استفاده ابزارى از او نشود و از مزاحمت ها در امان باشد لازم است كه در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد مرتضى مطهرى، پيشين، ص 73 ؛


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 شهريور 1394برچسب:, | 17:21 | نویسنده : دوست خدا |

 

حجاب

دو آیه قرآن به صورت صریح بحث حجاب را مطرح کرده اند. آیه ۳۱ سوره نور و آیه ۵۹ سوره احزاب به طور صریح به این بحث پرداخته اند:

«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[نور/۳۱] و به زنان مؤمن بگو كه چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهاى خود را جز آن مقدار كه پیداست آشكار نكنند و مقنعه ‏هاى خود را تا گریبان فروگذارند و زینتهاى خود را آشكار نكنند، جز براى شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر برادر خود، یا پسر خواهر خود یا زنان همكیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود كه رغبت به آن ندارند، یا كودكانى كه از شرمگاه زنان بى‏ خبرند. و نیز چنان پاى بر زمین نزنند تا آن زینت كه پنهان كرده‏اند دانسته شود. اى مؤمنان، همگان به درگاه خدا توبه كنید، باشد كه رستگار گردید.»

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لازْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛[احزاب/۵۹] اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلبابها [روسرى ‏هاى بلند] خود را بر خویش فروافكنند، این كار براى اینكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (و اگر تا كنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است.»

به نظر مى‏ رسد حكم وجوب حجاب در سال ششم هجرت تشریع گردید. شاهد بر آن، آیات سوره نور است كه داستان معروف افك در آن آمده است. در همین زمان بود كه منافقین و اراذل و اوباش در صدد برآمدند با ایجاد شایعه درباره زنان پیامبر (ص) و با درست كردن مزاحمت‏ها راهى براى زنان آزاده به بهانه كنیز انگاشتن آنها قلوب پیامبر(ص) و مسلمانان را جریحه‏دار بكنند. به دنبال این اوضاع و شرایط بود كه خداوند آیات مربوط به پوشش را براى بازگویى به امت نازل فرمود.

البته باید توجه کرد که در اینجا به معنای معروف حجاب پرداخته ایم. و اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم باید بگوییم که این آیات پوشش بانوان را مطرح کرده است. و بحث حیاء و عفت، حکم ویژه همسران پیامبر (ص) مبنی بر پرده نشینی، و واجباتی که برای مردان در این زمینه وجود دارد، در آیات دیگر مطرح شده است.
«وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً؛[احزاب/۵۳] و هنگامى كه چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] مى‏خواهید از پشت پرده بخواهید این كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآورید كه این كار نزد خدا بزرگ است.»

«قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ؛[نور/۳۰] به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ كنند این براى آنان پاكیزه ‏تر است خداوند از آنچه انجام مى ‏دهید آگاه است!»


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 شهريور 1394برچسب:, | 17:17 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫بسم الله الرحمن الرحيم رنگی‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:, | 11:31 | نویسنده : دوست خدا |
 
 
مادر این نوزاد میگوید هر دوشنبه و جمعه فرزندش دچار تب 40 درجه میشود وپس از ان ایاتی از کلام الله مجید بر روی پوستش ظاهر میشود.

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:, | 10:12 | نویسنده : دوست خدا |

 

 



چرا قرآن کریم به زبان عربی است,قرآن کریم

چرا قرآن کریم به زبان عربی است؟

برای جواب به این سوال، نکاتی را که متناسب با مورد توجه قرار دادن دو ویژگی:

الف: ویژگی های خاص منطقه ی شبه جزیره ی عربستان

ب: خصوصیات منحصر به فرد زبان عربی است، بیان می کنیم:

1: منطقه ی شبه جزیره ی عربستان، محل پرورش و توسعه ی ادیان و شریعت های مختلف بوده  است.

2: خانه ی کعبه به عنوان یکی از بزرگترین مکان های مقدس، در این منطقه بنا شده است.

3: بدیهی است زمانی که قرآن کریم بر مخاطبین عرب زبان، نازل شود، باید با زبانی هماهنگ با آنان باشد و اگر غیر از این بود، این سوال جا داشت که گفته شود چرا قرآن به زبانی هماهنگ با مخاطبین اش نازل نشده است.

« وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ [ابراهیم/4] و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند به وسیله آن زبان ، پیام وحى را به روشنى] براى آنان بیان كند. پس خدا هر كس را بخواهد [به كیفر تعصب و عنادش] گمراه مى‏كند ، و هر كس را بخواهد هدایت مى‏نماید، و او تواناى شكست‏ناپذیر و حكیم است ».

4 : دسترسی منطقه ی عربستان به جاده ی ابریشم، نقش بسزایی در تبادل افکار و عقاید را ایفاء می کرده که در نتیجه ی آن ترویج و گسترش دین اسلام را به سایر نقاط به همراه داشته است.

بدین جهت، بدیهی است زمانی دین مبین اسلام می توانست سراسری و جهانی گردد که، ابتدا این دین در منطقه ی بعثت پیامبر، مورد قبول واقع شود و عرب ها به آن ایمان آورده باشند و سپس بعد از آن انتظار گسترش به باقی مناطق را داشت.

5 : زبان عربی یکی از وسیع ترین و کامل ترین زبان ها از حیث لغت و واژگان است.

زبان شناسان عقیده دارند كه زبان عربى داراى امتیازاتى است كه در سایر زبان ها نیست ؛ قواعد آن قیاسى تر از سایر زبان هاست. اشتقاق كلمات و واژه هاى آن بیش از سایر زبان هاست.

براى مثال افعال در زبان عربى به جاى شش صیغه، چهارده صیغه دارند; تمام اسم ها مۆنث و مذكر دارند و افعال و ضمایر و صفت ها مطابق آن ها مى باشند. دستور زبان و علم فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبان ها ممتاز مى سازد; از این رو در باره ى زبان عربى قرآن، می فرماید:نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ، عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ، بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ (شعرا آیه 193- 195) نازل نمود جبرئیل امین بر قلب تو به زبان عربی آشكار .

در روایتى آمده است:
«یبیّن الألسن و لا تبیّنه الألسن(اصول كافى، ج2، ص637، كتاب فضل القرآن) عربى فصیح، از واژه ها و ساختارى برخوردار است كه گویایى دیگر زبان ها را دارد، در حالى كه زبان هاى دیگر گویایى زبان عربى را ندارند».

در تفسیر نورالثقلین در تفسیر “بلسان عربی مبین”‌ شخصی به نام حجال از امام صادق(علیه السلام) سوال نمود. ایشان فرمودند: یعنی آن زبان ها را روشن می کند و آن را زبان ها روشن نمی کنند.( نورالثقلین: ج 4، ص 65، فصلت، آیه 44)

6 : زبان عربی، زبان اهل بهشت نیز معرفی شده است. حضرت رسول صلوات الله علیه می فرمایند:

«اُحبُّ العربَ؛ لثالث، لأنّی عربی والقرآن عربی و كلام اهل الجنة عربی،[ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 545] یعنی من عرب را به خاطر سه چیز دوست می دارم: اول این كه خودم عرب هستم، دوم این كه قرآن عربی است، و سوّم این كه زبان اهل بهشت عربی است ».


7 : شیوایی و رسایی این زبان به حدی است که می توان بدون ابهام ، مقصود خود را بطور واضح و روشن به مخاطب فهماند. چنانچه خداوند نیز در کلام خود می فرمایند:

« قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (زمر/28) قرآنى است گویا و روشن بدون هر گونه انحراف و كژى، براى اینكه [در سایه تعالیمش از شرك ، عصیان و فساد] بپرهیزند

8- با توجه به حكیم بودن خداوند و این كه او خالق و معلم زبان انسان هاست و مرتبه هاى استوارى و كیفیت زبان ها را مى داند، نازل شدن قرآن به زبان عربى چیزى جز مقتضاى مصلحت و حكمت الهى نیست.

كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیم خَبِیر;( هود، آیه 1) این كتابى است كه آیاتش استحكام یافته، سپس تشریح شده، از نزد خداوند حكیم و آگاه - نازل گردیده است.

 نکته ی آخر:
قرآن کریم درباره ی مشرکانی که این چنین سوالاتی را به قصد شبهه افکنی بیان می کنند، می فرمایند:

« وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَىٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ  فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُۆْمِنِینَ [شعراء/198-199] اگر آن را بر برخى از غیر عرب‏ها نازل كرده بودیم، و او آن را بر عرب‏ها مى‏خواند ، باز هم به آن ایمان نمى‏آوردند!».


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 5 مرداد 1394برچسب:, | 15:44 | نویسنده : دوست خدا |

خطبه 110

«وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ‏ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ‏ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ‏ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ‏ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ‏ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ‏ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَم‏». (نهج البلاغة للصبحي صالح، ص: 164)

و قرآن را بياموزيد، كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دل‏هاست. از نور آن شفا و بهبودى خواهيد كه شفاى سينه ‏هاى بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخش‏ترين داستان‏هاست، زيرا عالمى كه به غير علم خود عمل كند، چونان جاهل سرگردانى است كه از بيمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلكه حجّت بر او قويترو حسرت و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است. (نهج البلاغة / ترجمه دشتى، ص: 211)

 

خطبه 133

«وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ‏ نَاطِقٌ لَا يَعْيَا لِسَانُهُ‏ وَ بَيْتٌ لَا تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ‏ وَ عِزٌّ لَا تُهْزَمُ أَعْوَانُه»‏. (نهج البلاغة للصبحي صالح، ص: 191)
كتاب خدا، قرآن، در ميان شما سخنگويى است كه هيچ گاه زبانش از حق گويى كند و خسته، و همواره گوياست، خانه ‏اى است كه ستون‏هاى آن هرگز فرو نمى‏ريزد، و صاحب عزّتى است كه يارانش هرگز شكست ندارند.( نهج البلاغة / ترجمه دشتى، ص: 253)

 

خطبه 158

«ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ‏ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ‏ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي‏ وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ‏ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم‏». (نهج البلاغة للصبحي صالح، ص: 223)
از قرآن بخواهيد تا سخن گويد، كه هرگز سخن نمى ‏گويد، امّا من شما را از معارف آن خبر مى ‏دهم، بدانيد كه در قرآن علم آينده، و حديث روزگاران گذشته است، شفا دهنده دردهاى شما، و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است. ( ترجمه دشتي ص 295)


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 4 مرداد 1394برچسب:, | 17:24 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫اسلام‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:57 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫محجبه ها فرشته اند‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:52 | نویسنده : دوست خدا |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:51 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫حجاب‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:49 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫حجاب مصونیت است‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:47 | نویسنده : دوست خدا |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, | 15:32 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫عید فطر‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:56 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫عید فطر‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:52 | نویسنده : دوست خدا |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:50 | نویسنده : دوست خدا |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:48 | نویسنده : دوست خدا |

 

 



قرآن,دانستنی های قرآنی,آیا میدانید

دانستنی‌هایی جالب از قرآن کریم
قرآن کریم، کتاب سعادت بشر و معجزه جاوید پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) است. در اینجا به دانستنی‌های جالبی از قرآن اشاره می‌کنیم.

آیا میدانید که ... چهار عبارت قرآنی هست که در هر یک از آن‌ها، چهار تشدید متوالی وجود دارد:
1. نسیّاً رَّبُّ السّماوات (مریم، 64 و 65)؛
2. فی بحرٍ لُّجّیٍّ یَّغْشاه موج (نور، 40)؛
3. قولاً مّن رَّبٍّ رَّحیم (یس، 58)؛
4. ولقد زّیّنّا السَّماءَ (ملک، 5)

آیا میدانید که ... تعداد 1015030 نقطه در قرآن بکار رفته است.
آیا میدانید که ... تعداد 5098 محل وقف در قرآن وجود دارد.
آیا میدانید که ... تعداد 39586 عدد کسره در قرآن بکار برده شده است.

آیا میدانید که ... قرآن در 23 سال بر پیامبر نازل شد.

 

--------------------------------------------------
آیا میدانید که ... تعداد 19253 عدد تشدید در قرآن بکار برده شده است.
آیا میدانید که ... بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده، شیر می‌باشد.
آیا میدانید که ... بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده، عسل می‌باشد.
آیا میدانید که ... بزرگ‌ترین عدد در سوره صافات آیه 147 آمده که صد هزار می‌باشد.
آیا میدانید که ... کمترین حرفی که در قرآن بکار رفته، حرف (ظاء) می‌باشد.

 

--------------------------------------------------

آیا میدانید که ... در سوره نساء به قوانین ازدواج اشاره شده است.
آیا میدانید که ... آیه‏ای که سر بریده امام حسین (ع) در شام تلاوت نمود، آیه 9 سوره کهف می‌باشد.
آیا میدانید که ... در آیه 6 سوره مائده، مراحل وضو بیان شده است.
آیا میدانید که ... حضرت سلیمان نخستین شخصی بود که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشت.
آیا میدانید که ... حضرت موسی (ع) داماد حضرت شعیب (ع) بود.

 

--------------------------------------------------
آیا میدانید که ... بزرگ‌ترین سوره قرآن دارای 25500 حرف می‌باشد.
آیا میدانید که ... تعداد کلمات سوره تکویر برابر با تعداد سوره‌های قرآن است.
آیا میدانید که ... سوره اخلاص به نسب نامه خداوند معروف است.
آیا میدانید که ... سوره حمد دو بار بر پیامبر نازل شده، یک‌بار در مکه و یک‌بار در مدینه.
آیا میدانید که ... سوره عادیات منسوب به حضرت علی (ع) است.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:44 | نویسنده : دوست خدا |

سوره اخلاص مكى است و چهار آيه دارد

سوره اخلاص آيات 1 تا 4 

 

 

 بسم الله الرحمن الرحيم

 قل هو الله احد (1)

 الله الصمد (2)

 لم يلد و لم يولد (3)

 و لم يكن له كفوا احد (4)

ترجمه آيات

به نام الله كه رحمان و رحيم است، بگو او الله يگانه است (1).

كه همه نيازمندان قصد او مى كنند (2).

نزاده و زاييده نشده (3).

و هيچ كس همتاى او نيست (4).

بيان آيات

اين سوره خداى تعالى را به احديت ذات و بازگشت ما سوى الله در تمامى حوائج وجوديش به سوى او و نيز به اينكه احدى نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال شريك او نيست مى ستايد، و اين توحيد قرآنى، توحيدى است كه مختص به خود قرآن كريم است، و تمامى معارف (اصولى و فروعى و اخلاقى ) اسلام بر اين اساس پى ريزى شده است.

و روايات وارده از طرق شيعه و سنى در فضيلت اين سوره بسيار زياد است، حتى از هر دو طريق رسيده كه اين سوره معادل با يك ثلث قرآن است، كه ان شاء الله رواياتش به زودى از نظر خواننده مى گذرد.

و اين سوره هم مى تواند در مكه نازل شده باشد و هم در مدينه، و آنچه از بعضى از روايات وارده در سبب نزول آن ظاهر است اين است كه در مكه نازل شده.

 

 

 

قل هو الله احد

 

كلمه (هو) ضمير شأن و ضمير قصه است، و معمولا در جايى بكار مى رود كه گوينده اهتمام زيادى به مضمون جمله بعد از آن داشته باشد، و اما كلمه (الله ) مورد اختلاف واقع شده، حق آن است كه (علم به غلبه ) براى خداى تعالى است، يعنى قبلا در زبان عرب اسم خاص براى حق تعالى نبود، ولى از آنجايى كه استعمالش در اين مورد بيش از ساير موارد شد، به خاطر همين غلبه استعمال، تدريجا اسم خاص خدا گرديد، همچنان كه اهل هر زبانى ديگر براى خداى تعالى نام خاصى دارند، و ما در تفسير سوره فاتحه (اولين سوره قرآن ) در باره اين كلمه بحث كرديم.

فرق بين (احد) و (واحد) و معناى احد بودن خداى تعالى

و كلمه (احد) صفتى است كه از ماده (وحدت ) گرفته شده، همچنان كه كلمه (واحد) نيز وصفى از اين ماده است، چيزى كه هست، بين احد و واحد فرق است، كلمه احد در مورد چيزى و كسى بكار مى رود كه قابل كثرت و تعدد نباشد، نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخل اعداد نشود، به خلاف كلمه واحد كه هر واحدى يك ثانى و ثالثى دارد يا در خارج و يا در توهم و يا به فرض ‍ عقل، كه با انضمام به ثانى و ثالث و رابع كثير مى شود، و اما احد اگر هم برايش دومى فرض شود، باز خود همان است و چيزى بر او اضافه نشده.

مثالى كه بتواند تا اندازه اى اين فرق را روشن سازد اين است كه : وقتى مى گويى (احدى از قوم نزد من نيامده )، در حقيقت هم آمدن يك نفر را نفى كرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را، اما اگر بگويى : (واحدى از قوم نزد من نيامده ) تنها و تنها آمدن يك نفر را نفى كرده اى، و منافات ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همين تفاوت كه بين دو كلمه هست، و به خاطر همين معنا و خاصيتى كه در كلمه (احد) هست، مى بينيم اين كلمه در هيچ كلام ايجابى به جز در باره خداى تعالى استعمال نمى شود، (و هيچ وقت گفته نمى شود: جاءنى احد من القوم - احدى از قوم نزد من آمد) بلكه هر جا كه استعمال شده است كلامى است منفى، تنها در مورد خداى تعالى است كه در كلام ايجابى استعمال مى شود.

يكى از بيانات لطيف مولانا امير المومنين (عليه السلام) در همين باب است كه در بعضى از خطبه هايش كه در باره توحيد خداى عزوجل ايراد فرموده چنين آمده : (كل مسمى بالوحده غيره قليل )يعنى - و خدا داناتر است - هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكىنيست.

و ما در بحثى كه پيرامون توحيد قرآنى در جلد ششم اين كتاب داشتيم، پاره اى از كلمات آن جناب را كه در باره توحيد صادر شده نقل نموديم.

معناى اينكه خدا صمد است اينست كه هر چيزى در ذات و آثار و صفات محتاج او است و او منتهى المقاصد است

 

 

الله الصمد

 

اصل در معناى كلمه (صمد) قصد كردن و يا قصد كردن با اعتماد است، وقتى گفته مى شود: (صمده، يصمده، صمدا) از باب (نصر، ينصر) معنايش اين است كه فلانى قصد فلان كس يا فلان چيز را كرد، در حالى كه بر او اعتماد كرده بود. بعضى از مفسرين اين كلمه را - كه صفت است - به معانى متعددى تفسير كرده اند كه برگشت بيشتر آنها به معناى زير است : (سيد و بزرگى كه از هر سو به جانبش قصد مى كنند تا حوايجشان را برآورد) و چون در آيه مورد بحث مطلق آمده همين معنا را مى دهد، پس خداى تعالى سيد و بزرگى است كه تمامى موجودات عالم در تمامى حوائجشان او را قصد مى كنند.

آرى وقتى خداى تعالى پديد آورنده همه عالم است، و هر چيزى كه داراى هستى است هستى را خدا به او داده، پس هر چيزى كه نام (چيز) صادق بر آن باشد، در ذات و صفات و آثارش محتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد مى كند، همچنان كه خودش فرموده : (الا له الخلق و الامر)، و نيز به طور مطلق فرموده : (و ان الى ربك المنتهى )، پس خداى تعالى در هر حاجتى كه در عالم وجود تصور شود صمد است، يعنى هيچ چيز قصد هيچ چيز ديگر نمى كند مگر آنكه منتهاى مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسيله او است.

از اينجا روشن مى شود كه اگر الف و لام بر سر كلمه (صمد) در آمده، منظور افاده حصر است، مى فهماند تنها خداى تعالى صمد على الاطلاق است، به خلاف كلمه (احد) كه الف ولام بر سرش در نيامده، براى اينكه اين كلمه با معناى مخصوصى كه افاده مى كند در جمله اثباتى بر احدى غير خداى تعالى اطلاق نمى شود، پس حاجت نبود كه با آوردن الف و لام حصر احديت را در جناب حق تعالى افاده كند، و يا احديت معهودى از بين احديت ها را برساند.

و اما اينكه چرا دوباره كلمه (الله ) ذكر شد، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (قل هو الله احد و صمد)؟ ظاهرا اين تكرار براى اشاره به اين معنا بوده كه هر يك از دو جمله (هو الله احد) و (الله الصمد)مستقلا كافى در تعريف خداى تعالى است، چون مقام، مقام معرفى خدا به وسيله صفتى است كه خاص خود او باشد، پس معنا چنين است كه معرفت به خداى تعالى حاصل مى گردد چه از شنيدن جمله (هو الله احد) و چه از شنيدن (الله الصمد) چه آنجور توصيف و تعريف شود و چه اينجور.

و اين دو آيه شريفه در عين حال هم به وسيله صفات ذات، خداى تعالى را معرفى كرده، و هم به وسيله صفات فعل. جمله (الله احد) خدا را به صفت احديت توصيف كرده، كه احديت عين ذات است. و جمله (الله الصمد) او را به صفت صمديت توصيف كرده كه صفت فعل است، چون گفتيم صمديت عبارت از اين است كه هر چيزى به سوى او منتهى مى شود.

بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه (صمد) به معناى هر چيز توپرى است كه جوفش خالى نباشد، و در نتيجه نه بخورد و نه بنوشد و نه بخوابد و نه بچه بياورد و نه از كسى متولد شود. كه بنابر اين تفسير، جمله (لم يلد و لم يولد) تفسير كلمه (صمد) خواهد بود.

 

 

 

لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد

 

اين دو آيه كريمه از خداى تعالى اين معنا را نفى مى كند كه چيزى را بزايد. و يا به - عبارت ديگر ذاتش متجزى شود، و جزئى از سنخ خودش از او جدا گردد. چه به آن معنايى كه نصارى در باره خداى تعالى و مسيح مى گويند، و چه به آن معنايى كه وثنى مذهبان بعضى از آلهه خود را فرزندان خداى سبحان مى پندارند.

و نيز اين دو آيه از خداى تعالى اين معنا را نفى مى كنند كه خود او از چيزى متولد و مشتق شده باشد، حال اين تولد و اشتقاق به هر معنايى كه اراده شود، چه به آن نحوى كه وثنيت درباره خدايان خود گفته اند، كه بعضى اله پدر و بعضى ديگر اله مادر و بعضى ديگر اله فرزند است، و چه به نحوى ديگر.

و نيز اين معنا را نفى مى كنند كه براى خداى تعالى كفوى باشد كه برابر او در ذات و يا در فعل باشد، يعنى مانند خداى تعالى بيافريند و تدبير نمايد، و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در ذات خدا نيست، يعنى احدى از دين داران و بى دينان نگفته كه واجب الوجود (عز اسمه ) متعدد است، و اما در فعل يعنى تدبير، بعضى قائل به آن شده اند، مانند وثنى ها كه براى خدايان خود الوهيت و تدبير قائل شدند، حال چه خداى بشرى مانند فرعون و نمرود كه ادعاى الوهيت كردند، و چه غير بشرى. و ملاك در كفو بودن در نظر آنان اين است كه براى اله و معبود خود استقلال در تدبير قائلند و مى گويند: الله تعالى تدبير فلان ناحيه عالم را به فلان معبود واگذار نموده و او فعلا مستقل در تدبير آن ناحيه است، همانطور كه خود خداى تعالى مستقل در تدبير آن ارباب و آلهه است، و او رب الارباب و اله الالهه است. و اگر برابرى در صفات را نشمرديم، براى آن بود كه صفت، يا صفت ذات است يا صفت فعل، صفت ذات كه عين ذات است و صفت فعل هم از فعل انتزاع مى شود.

و اين معناى از كفو بودن در غير آلهه مشركين نيز تصور دارد، نظير استقلالى كه بعضى براى موجودى از موجودات ممكن بپندارند، اين نيز مصداقى است براى كفو بودن ، چون برگشت اين فرض نيز به اين است كه انسان بپندارد مثلا فلان گياه خودش مستقلا بيمارى ما را شفا مى دهد و در بهبودى از بيماريمان احتياجى به خداى تعالى نداريم، با اينكه گياه مذكور از هر جهتى محتاج به خداى تعالى است، و آيه مورد بحث اين را نيز نفى مى كند.

بيان اينكه نزائيدن، زاده نشدن و كفو نداشتن خدا فرع بر صمد بودن و يگانگى او در ذات و صفات و افعال است

و صفات سه گانه اى كه در اين سوره نفى شده، يعنى متولد شدن چيزى از خدا، و تولد خداى تعالى از چيز ديگر، و داشتن كفو، هر چند ممكن است نفى آنها را متفرع بر صفت احديت خداى تعالى كرد، و به وجهى گفت فرض احديت خداى تعالى كافى است در اينكه او هيچ يك از اين سه صفت را نداشته باشد، و ليكن اين معنا زودتر به نظر مى رسد كه متفرع بر صمديت خدا باشند.

اما اينكه متولد نشدن چيزى از خدا فرع صمديت او است، بيانش اين است كه ولادت كه خود نوعى تجزى و قسمت پيرى است به هر معنايى كه تفسير شود، بدون تركيب تصور ندارد، كسى كه مى زايد و چيزى از او جدا مى شود بايد خودش داراى اجزايى باشد، و چيزى كه جزء دارد محتاج به جزء خويش است، چون بديهى است موجود مركب از چند چيز وقتى آن موجود است كه آن چند جزء را داشته باشد، و خداى سبحان صمد است هر محتاجى در حاجتش به او منتهى مى گردد، و چنين كسى احتياج در او تصور ندارد.

و اما اينكه زاييده نشدنش از چيزى فرع صمديت او است بيانش اين است كه تولد چيزى از چيز ديگر فرض ندارد مگر با احتياج متولد به موجودى كه از او متولد شود، و خداى تعالى صمد است، و كسى كه صمد باشد احتياج در او تصور ندارد.

و اما اينكه كفو نداشتنش متفرع بر صمديت او است، بيانش اين است كه كفو چه اينكه كفو در ذات خداى تعالى فرض شود و چه كفو در فعل او، وقتى تصور دارد كه كفو فرضى در عملى كه در آن عمل كفو شده مستقل در ذات خود و بى نياز از خداى تعالى باشد، و گفتيم كه خداى تعالى صمد است و صمد على الاطلاق هم هست، يعنى همان كفو فرضى در آن عمل كه كفو فرض شده محتاج او است و بى نياز از او نيست، پس كفو هم نيست.

بنابر اين روشن شد كه نفى در دو آيه، متفرع بر صمديت خداى تعالى است، و مال صمديت خداى تعالى و فروعات آن به اثبات يگانگى خدا در ذات و صفات و افعال او است، به اين معنا كه خداى تعالى در ذاتش واحد است و چيزى شبيه به او نيست، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش، پس ذات خداى تعالى به ذات خود او و براى ذات خود او است، بدون اينكه مستند بغير خودش ‍ باشد و بدون اينكه محتاج بغير باشد، به خلاف غير خداى تعالى كه در ذات و صفات و افعال خود محتاج خداى تعالايند، و او است كه به مقتضا و لياقت ساحت كبريايى و عظمتش موجودى را با صفات و افعال معين خلق مى كند، پس حاصل مفاد سوره اين است كه، خداى تعالى را به صفت احديت و و احديت توصيف مى كند.

و از جمله سخنانى كه در باره اين آيه گفته شده، اين است كه مراد از كفو، همسر است، چون همسر هر كسى كفو او است. و بنابه اين گفتار آيه شريفه همان را افاده مى كند كه آيه (تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه ) افاده مى كند. و ليكن اين حرف صحيح نيست.

بحث روايتى

در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: يهوديان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيدند: مشخصات و حسب و نسب پروردگارت را براى ما بيان كن. آن جناب تا سه روز پاسخ نداد، تا آنكه سوره (قل هو الله ) احد نازل شد.

مؤلف: و در كتاب احتجاج از امام عسكرى (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: سؤال كننده عبد الله بن صورياى يهودى بوده، و در بعضى روايات اهل سنت آمده كه سائل عبد الله بن سلام بوده، و اين سؤال را در مكه كرد، و بعد از شنيدن پاسخ ايمان آورد، ولى ايمان خود را پنهان مى داشت، و در بعضى ديگر آمده جمعيتى از يهود بودند كه اين سؤال را از آن جناب كردند، و در روايات بسيارى از طرق اهل سنت آمده كه اصلا سؤال از ناحيه يهوديان نبوده، بلكه از ناحيه مشركين مكه بوده، و به هر حال هر چه بوده مراد از حسب و نسب، صفات و مشخصات خداى تعالى است.

و در كتاب معانى به سند خود از اصبغ بن نباته از على (عليه السلام) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نسبت خداى عزوجل همان سوره : (قل هو الله...) است و در كتاب علل به سند خود از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در حديث معراج فرمود: خداى تعالى به آن جناب - يعنى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) - فرمود: (قل هو الله احد)، را همانطور كه نازل شده بخوان ، كه اين سوره نسبت و معرف من است.

مؤلف: و نيز به سند خود از موسى بن جعفر روايتى در معناى اين روايت آورده. و در الدر المنثور است كه ابو عبيد در كتاب فضائل خود از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: سوره (قل هو الله احد) ثلث قرآن است.

مؤلف: روايات از طرق اهل سنت در اين معنا بسيار زياد است، و آن را از عده اى از صحابه از قبيل ابن عباس (كه روايتش گذشت )، و ابى الدرداء، ابن عمر، جابر، ابن مسعود، ابى سعيد خدرى، معاذ بن انس، ابى ايوب، ابى امامه، و غير نامبردگان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده اند، و نيز در عده اى از روايات وارده از امامان اهل بيت (عليهم السلم) آمده، و مفسرين در توجيه آن وجوهى مختلف ذكر كرده اند، كه معتدل ترين آن اين است كه تمامى معارف قرآنى به سه اصل بر مى گردد، توحيد و نبوت و معاد، و سوره مورد بحث از اين سه اصل يك اصل را متعرض شده، از اول تا به آخرش در باره آن سخن گفته، و آن اصل توحيد است.

و در كتاب توحيد از امير المومنين (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود در عالم رويا خضر (عليه السلام) را ديدم، و اين رويا يك شب قبل از جنگ بدر بود، به آن جناب گفتم : از آنچه دارى چيزى به من تعليم بده كه بر دشمنان پيروز شوم. خضر گفت : بگو: (يا هو يا من لا هو الا هو)، همينكه صبح شد، روياى خود را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بازگو كردم، به من فرمود: اى على اسم اعظم را ياد گرفتى، و اين كلام در جنگ بدر همچنان بر زبانم بود.

و نيز در آن كتاب آمده كه امير المومنين على (عليه السلام) سوره (قل هو الله احد) را خواند، و وقتى فارغ شد گفت : (يا هويا من لا هو الا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين - اى كسى كه نيست او مگر او، مرا بيامرز و مرا بر قوم كافر يارى فرما).

و در نهج البلاغه در باره خداى تعالى آمده : (الاحد لا بتاويل عدد - احد است، اما نه به تاويل عدد).

مؤلف: اين روايت را در توحيد هم از حضرت رضا (عليه السلام) نقل كرده به اين عبارت : (احد لا بتاويل عدد).

و در اصول كافى به سند خود از داوود بن قاسم جعفرى روايت آورده كه گفت : به امام ابى جعفر دوم جواد الائمه (عليه السلام) عرضه داشتم : كلمه صمد چه معنايى دارد، فرمود به معناى سيد مصمود اليه است، يعنى بزرگى كه تمام موجودات عالم در حوائج كوچك و بزرگ به او مراجعه ميكنند و محتاج اويند.

مؤلف: و در تفسير كلمه (صمد) معانى ديگرى از ائمه اهل بيت (عليهم السلم) روايت شده، از آن جمله امام باقر (عليه السلام) فرمود: صمد به معناى سيد و بزرگى است كه سايرين او را اطاعت كنند، سيدى كه مافوق او هيچ آمر و ناهى نباشد.

و از حسين بن على (عليهماالسلم) روايت شده كه فرموده است : صمد كسى و چيزى را گويند كه جوف ندارد، و نيز به كسى گويند كه نمى خوابد، و همچنين به كسى گفته مى شود كه لم يزل بوده و لا يزال خواهد بود. و از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: صمد كسى است كه هر گاه بخواهد چيزى را ايجاد كند تنها بگويد: باش آن چيز موجود شود. و باز صمد به معناى كسى است كه موجودات را بدون الگوى قبلى خلق كرده، آنها را اضداد و به اشكال مختلف و ازواج خلق كرده، كسى است كه در يكتايى و ضد نداشتن يگانه است، و نيز در نداشتن شكل و مثل و شريك يكتا است.

و اصل در معناى صمد همان معنايى است كه از ابى جعفر دوم (عليه السلام) نقل كرديم، چون در معناى آن لغتى از مفهوم قصد گرفته شده بود، و بنا بر اين، معانى ديگر و مختلفه اى كه از ساير ائمه (عليهم السلم) نقل شد تفسير به لازمه معناى اصلى است، چون همه آنها از لوازم مقصود بودن خداى تعالى است، آرى خداى تعالى مقصودى است كه هر موجودى در هر حاجتى كه دارد به سوى او رجوع دارد، و خود او دچار هيچ حاجتى نمى شود.

و در كتاب توحيد از وهب بن وهب قرشى از امام صادق (عليه السلام) از آباى گرامى اش (عليهم السلم) روايت آورده كه اهل بصره به حسين بن على (عليهماالسلم) نامه اى نوشته، و در آن از كلمه (صمد) پرسيدند، حضرت در پاسخشان اين نامه را به ايشان نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم ، اما بعد، مبادا در قرآن كريم خوض كنيد. و در آن جدال راه نيندازيد، و بدون علم و از روى مظنه و سليقه در باره آن چيزى مگوييد، كه از جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه بدون علم در باره قرآن سخن بگويد، نشيمنگاه او پر از آتش خواهد بود، و خداى سبحان خودش كلمه (صمد) را تفسير كرده، بعد از آنكه فرمود: (الله احد الله الصمد)، آن را با دو آيه بعد تفسير نموده، فرمود: (لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد).

و نيز در آن كتاب به سند خود از ابن ابى عمير از موسى بن جعفر (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: و بدانكه خداى تعالى (واحد) و (احد)، و (صمد) است، نه فرزنددار مى شود تا فرزندش از او ارث ببرد، و نه خود از كسى متولد شده تا پدرش ‍ با او شريك باشد.

و باز در آن كتاب در خطبه ديگر از امير المومنين (عليه السلام) آمده كه فرمود: خداى عزوجل كسى است كه از كسى متولد نشده تا در عزت شريكى داشته باشد، و خود فرزنددار نمى شود تا موروثى از بين رفتنى باشد.

و در همان كتاب در ضمن خطبه اى از آن جناب آمده كه فرمود: خداى تعالى بزرگتر از آن است كه كفوى داشته باشد تا به آن كفو تشبيه شود.

مؤلف: در اين معانى كه تاكنون از روايات نقل كرديم روايات ديگرى نيز هست.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 29 تير 1394برچسب:, | 10:28 | نویسنده : دوست خدا |
 


خداوند هیچکس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمیکند ،

(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده ؛ 
و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است .

(مومنان میگویند:"پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم، مارا مؤاخذه مکن .
پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده ، 
آنچنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر کسانی که پیش از ما بودند قرار دادی .
پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقدر مدار ؛
و آثار گناه را از ما بشوی ؛ 
ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده .
تو مولا و سرپرست مایی ،
پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان ."

"آیه ی 286 سوره ی بقره"

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 24 تير 1394برچسب:, | 10:46 | نویسنده : دوست خدا |

 

من خدا را

در قلب کسانی دیدم که بی توقع مهربانند 

درست مثل مادر

❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖❖

خواسته های یک مــــــــــــــــادر پیر  (ادامه مطلب)

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 24 تير 1394برچسب:, | 10:43 | نویسنده : دوست خدا |

--هر انسانی بودی خاصی دارد !

-----------------گاهی

-----------------برخی عجب بوی خـــــــــــدا می دهند !

------------------------مثل

--------------------مــــــــــــــــ❤ــــــــــــــادر

اری درست است...

در ادبیات الهی ''مادر" نوشته می شود ولی...

"فرشته" خوانده می شود!

 

داستان کوتاه و بسیار زیبا: مادرش آلزیمر داشت، بهش گفتن... 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 24 تير 1394برچسب:, | 10:40 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫رمضان‬‎

 

Image result for ‫رمضان‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 تير 1394برچسب:, | 12:26 | نویسنده : دوست خدا |

Image result for ‫رمضان‬‎


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 23 تير 1394برچسب:, | 12:24 | نویسنده : دوست خدا |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ابزار قالب